افتادن. فروافتادن. فرودآمدن. ساقط گردیدن، زایل شدن. نابود شدن: ساقط شده ست قوت من پاک اگرنه من بر رفتمی ز روزن این سمج باهبا. مسعودسعد. ، حذف شدن. نامذکور ماندن. - ساقط شدن بچه، افتادن بچۀ ناتمام از شکم. (ناظم الاطباء). سقط شدن. - ساقط شدن تکلیف، رفع آن. چنانکه گویند تکلیف از گردن من ساقط شد. - ساقط شدن حق، اداشدن آن. (آنندراج) : حق شمشیر تو ساقط نشود از سر ما پیش خورشید نگردد عرق از سیما خشک. بیدل (از آنندراج) (بهار عجم). - ساقط شدن دولت، سقوط کابینه. انحلال هیأت وزیران. معزول شدن، از کار افتادن، بیکار شدن و مسلوب الاختیار شدن آن. رجوع به ساقط شود
افتادن. فروافتادن. فرودآمدن. ساقط گردیدن، زایل شدن. نابود شدن: ساقط شده ست قوت من پاک اگرنه من بر رفتمی ز روزن این سمج باهبا. مسعودسعد. ، حذف شدن. نامذکور ماندن. - ساقط شدن بچه، افتادن بچۀ ناتمام از شکم. (ناظم الاطباء). سقط شدن. - ساقط شدن تکلیف، رفع آن. چنانکه گویند تکلیف از گردن من ساقط شد. - ساقط شدن حق، اداشدن آن. (آنندراج) : حق شمشیر تو ساقط نشود از سر ما پیش خورشید نگردد عرق از سیما خشک. بیدل (از آنندراج) (بهار عجم). - ساقط شدن دولت، سقوط کابینه. انحلال هیأت وزیران. معزول شدن، از کار افتادن، بیکار شدن و مسلوب الاختیار شدن آن. رجوع به ساقط شود
گرد و غبار شدن. به صورت ذرات گرد و غبار درآمدن: زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی گاو از زمین دین به هوا بر هبا شده ست. ناصرخسرو. ، تباه شدن. نابود گردیدن. ضایع شدن. از بین رفتن: نوروز تو به بود جهان را کزو چنین هر بد که کرده بود زمستان هبا شده ست. ناصرخسرو. بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست ز هم نشینی صهبا، هبا شده ست هبا. خاقانی. حیف که اوقات ما تمام هبا شد عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد. رضی ارتیمانی (از ارمغان آصفی)
گرد و غبار شدن. به صورت ذرات گرد و غبار درآمدن: زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی گاو از زمین دین به هوا بر هبا شده ست. ناصرخسرو. ، تباه شدن. نابود گردیدن. ضایع شدن. از بین رفتن: نوروز تو به بود جهان را کزو چنین هر بد که کرده بود زمستان هبا شده ست. ناصرخسرو. بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست ز هم نشینی صهبا، هبا شده ست هبا. خاقانی. حیف که اوقات ما تمام هبا شد عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد. رضی ارتیمانی (از ارمغان آصفی)
فرود افتادن، افگانگی، ستردگی ساقط کردن دور افکندن، بر کنار کردن افتادن فرو افتادن، زایل شدن نابود گشتن، حذف شدن (اسم از دفتر و مانند آن)، نا مذکور ماندن (در درج کلام)، یا ساقط شدن بچه افتادن بچه ناتمام از شکم مادر. یا ساقط شدن تکلیف ادا شدن تکلیف رفع تکلیف. یا ساقط شدن حق ادا شدن حق
فرود افتادن، افگانگی، ستردگی ساقط کردن دور افکندن، بر کنار کردن افتادن فرو افتادن، زایل شدن نابود گشتن، حذف شدن (اسم از دفتر و مانند آن)، نا مذکور ماندن (در درج کلام)، یا ساقط شدن بچه افتادن بچه ناتمام از شکم مادر. یا ساقط شدن تکلیف ادا شدن تکلیف رفع تکلیف. یا ساقط شدن حق ادا شدن حق